در پشت خاکریزها به اصطلاحاتی برخورد می کردیم که به قول خودمان تکیه کلام دلاوران روز و پارسایان شب بود. عبارت های آشنایی که در ضمن ظاهر طنز آلود مفهوم تذکر دهنده به همراه داشت. تعدادی از این اصطلاحات و تعبیرات جنگ را با هم مرور می کنیم.
1- طنابی از زیرپوش:
در عملیات عاشورا در منطقه میمک معبر میزدیم که طناب معبر کم آوردیم قرار بود تانکرها و کامیونهای حامل تجهیزات عبور کنند باید راه هرچه زودتر مشخص میشد تا وارد میدان مین نشوند. به همین خاطر تمام بچههای گردان رزمی زیرپوشهایشان را درآوردند و با پاره کردن و بستن آنها به هم طناب بلندی بوجود آمد که در دو طرف معبر قرار گرفت به این ترتیب تجهیزات به بچههایی که در خط از ساعتی پیش حمله را شروع کرده بودند رسید.
2- عبای پتویی:
در حسینیه گردان تخریب لشگر 27 حضرت رسول اکرم (ص) با پتو، عباهایی درست کرده بودند و در حسینیه آویخته بودند که در آن هوای گرم میشد حدس زد این پتوها راست کار نماز شب خوان هاست! تا شب هنگام در آن هوای خنک کویری وقتی فانوس به دست به گوشهای می روند از شر سرمای شبانه در امان باشند.
3- عراقی ایرانی:
یکی از رزمندگان که خوزستانی بود با پوستی تیره شباهت زیادی به عراقیها داشت یکبار خودش را نزدیک سنگر عراقیها رساند و با زبان عربی داد و فریاد راه انداخت که بیاید بیرون ایرانیها حمله کردند و اولین افرادی را که سراسیمه از سنگر خارج شده بودند به گلوله میبست.
4- عقب نشینی گازوئیلی:
شب عید سال 1367 در قصرشیرین دشمن تک سنگینی اجرا کرد و گردان مجاور ما ،با زیر آتش قرار گرفتن شهید و مجروح زیادی داد برای نجاتشان قرار شد بشکه گازوییلی را که برای سوخترسانی به بولدوزر آمده بود به پشت حلقه محاصره برسانیم و آتش بزنیم تا با ایجاد حجم زیاد آتش و دود دشمن گمان کند با هدف قرار دادن زاغه مهمات همه نیروها از بین رفتهاند با همین حیله آتش دشمن سبک شد و بچهها با استتار در میان موج گرمای آتش سریع عقب کشیدند و آزاد شدند.
5- عراقی ها در آتش:
در عملیات نصر 8 بعد از فتح کوههای سلیمانیه، با ده نفر از همرزمان برای دیدن منطقه به داخل دره رفتیم که صدمتر با رودخانه فاصله داشتیم ناگهان یکی از بسیجیها فریاد زد عراقیها، عراقیها، اسلحه و تجهیزات نداشتیم فوری سنگر گرفتیم در همان لحظه بین ما و عراقیها خمپاره ای به زمین خورد و صدایی آن منطقه را لرزاند 12 نفر عراقی دستهایشان را روی سر گذاشتند و به حالت تسلیم جلو آمدند در حالی که ما حتی یک سرنیزه نداشتیم.
6- آب پاکتی:
در منطقه فاو آب آشامیدنی را در پاکتهای مخصوص شیر به ما میدادند، هر یک پاکت جیره روزانه چهار نفر بود.بچهها برای اینکه بیآب نمانند سوراخهای کوچکی در ظرفهای آب خود ایجاد میکردند تا اینگونه مصرف آب خود را به حداقل برسانند.